محل تبلیغات شما



گمونم این جمله مال دعای جوشن کبیر بود. مطمئن نیستم. آن قدرها هم مهم نیست. مهم اینه که صدات بزنم. تو که در هرحال جواب می دی. برق اتاقم رو روشن می کنه و صدای رعد با صدای سنتور قاطی می شه. همه دارن تو رو ستایش می کنن تو این شب بهاری. من چی بگم؟ چی بخوام؟ بشم موسی که نمک طعام رو هم از تو بخوام؟ می دونی که چقدر ذوق دارم الان؟ می دونم که می دونی. اینا فقط بهونه س که چند دقیقه حرف بزنم باهات. یا من یسبح الرعد بحمده، اجعل قلبی بحبک متیما
از زندگی چی می خوام؟ این که صبح خوشحال باشم از این که یه روز دیگه پیش رومه. نترسم از اینکه پلک هام رو باز کنم. شوق داشته باشم برای زندگی. دلم با زندگی باشه. بقیه هم همین طور. من رو بخوان. دلشون با من باشه. به درد هم بخوریم. به سادگی خوردن یه فنجون چای با سوهان محمد. به سادگی بالا رفتن از پله برقی های یه مرکز خرید. چه فرقی می کنه کجای دنیا؟! هرجا که حالم خوب باشه. مالدیو یا روسیه. به سادگی چرخ زدن جلوی موزه ارمیتاژ با اون لباس.
الا غریب خراسان ! سلام خدای را شکر که یاد شما بهانه ای شد برای گشودن این صفحه در سال تازه . حالا که مدام گوش می دهم به قطعه ِ غزال از آلبوم بی واژه ساخته ی آریا عظیمی نژاد ، خیال می کنم غزال شده ام و در اشتیاق ضمانت حبیب خراسان ! یاد شما عجیب وزیده در سرم و لال مانده ام از بیان شوقم . همین قدر کافی ست که از قول علی معلم و هم نوا با محمد اصفهانی به بانگ بلند بخوانم برای شما : نشان گرفته دلم را کمان ابروی ماهی خدای را که مبادا دل از نشانه بیفتد و همه ی این
هر قدر هم که سوی چشمانم کم باشد نمی توانم ساده عبور کنم از شمشادهای صورتی رنگ جلوی در دانشگاه تهران که در انتظار نوازش سرانگشتانم هستند . هراندازه گوش هایم بسته بوده این روزها ، نمی شود به نشنیدن بزنم خود را ، آن هم با این سروصدایی که سبز شدن برگ ها به پا کرده اند ! باید برم سراغ غزلیات جناب سعدی که نسخه ای بپیچد برای حال و هوای این روزهایم تا در گوشم زمزمه کند : تو به هر جا که فرود آمدی و خیمه زدی کس دیگر نتواند که بگیرد جایت انگار که ابری چلانده باشند

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

social harms